دست افشان پای کوبان میروم بر در سلطان خوبان میروم
کاش که این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما میشدی مایه ی آسایه ی ما میشدی
هرکه به دیدار تو نایل شود یک شبه حلال مسایل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است نامه تو خط امان من است
ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش
تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
الهم عجل لولیک الفرج
نظرات شما عزیزان: